۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

فرهنگ شرقی و ماست و خیار

توی ادمونتون رستوران ایرانی نداریم . کسی که هوس چلوکباب یا کشک بادمجون رستورانی بکنه باید دندش نرم سه ساعت رانندگی کنه تا شهر کلگری اونجا می تونه بره غذای ایرانی بخوره . خوب ما هم تا حالا دو بار گذرمون به کلگری افتاده که از رستوران ایرانی غافل نشدیم . اولین بار رفتیم جایی که همه دوستامون توصیه کردن . وارد رستوران که شدیم از همون اول همشون باهامون انگلیسی حرف میزدن . مثلا به قول دوستمون برای سفارش ماست و خیار هم باید می گفتیم که دوتا ماست و خیارز برامون بیار . غذاشم زیاد تعریفی نداشت . من اصلا خوشم نیومد . نه کیفیت غذاش خوب بود و نه اینکه اصلا احساس کردم توی یه محیط اصلا شرقی هستم حالا ایرانی که توی سرشون بخوره . تمام مدت سیخ نشسته بودم مبادا خطایی ازم سر بزنه . حداقل توی تورنتو رستوران ایرانیا یه ماهواره ای نوار ایرانی چیزی می ذارن اینجا که اونم نداشت .
دیشب اما ....
رفتیم یه رستوران مدیترانه ای در اصل لبنانی . از محیطش بذارین بگم مثل قهوه خونه سنتی های ایرانی . صندلی های قدیمی . یه قسمتی بود پر از قلیون . یه آهنگی گذاشته بود تو مایه های عربی . دو نفر کمی اونطرف تر از ما نشسته بودن تخته نرد بازی می کردن . صدای آشنایی که هر موقع مهمون داشتیم توی خونه ما میومد . چون بابام همیشه تخته بازی می کرد . کاشی های دستشوییش قدیمی و زردرنگ بود . از کیفیت غذاش هرچی بگم کم گفتم انگار که سر سفره خونه مامانم نشستم . دلمه با همون طعم آشنا . شامی کباب . و برنج و کباب خوشمزه که من که رژیم دارم حتی از یه دونه برنجش هم نتونستم بگذرم و حالشو بردم . یه سالادی بود به اسم تبولی تو مایه های سالاد شیرازی خودمون که توش دونه بلغور داشت . برای اینکه بدونم بلغور به انگلیسی چی میشه از خانمی که به میز ما سرویس میداد و لبنانی هم بود پرسیدم این چیه و کجا می فروشن که اسمش و آدرس یه مغازه رو برام نوشت . وقتی هم که منتظر صورتحساب بودیم دیدم یه کیسه بلغور آورد بهم داد میگه حالا این رو استفاده کن فکر کنم برای مدت طولانی بست باشه . یعنی من حال کردم . دوست داشتم تا زمان تعطیل شدن رستوران همونجا بچرخم بدون ذره ای احساس خجالت یا معذب بودن . به خانومه گفتم اولین بارمه که میام اینجا ولی مطمئنم آخرین بارم نیست .
حالا دیگه کیه که برای کباب پاشه بره کلگری ؟؟

۵ نظر:

گلمریم گفت...

خوب من هم دلم از این رستوران ها خواست. از همین ها که میارن به آدم بلغور هم میدن. خوبه نپرسیدی گوشتشونو از کجا می خرن.

ناشناس گفت...

حالا اینجا آدرسش کجاست مام بریم خوب. نکنه لاشیش رو می گید؟
سوال! این بلغور انگلیسیسش چی می شه؟!

ناشناس گفت...

آدم وقتی که توی یه جایی غریبه انگار هر چیزی که یه نشونه ایی از اصالت آدم رو داره لذت بخش میشه حالا ممکنه که همون کاشی های زرد رنگ دستشویی توی ایران کلی نفرت انگیز باشه و ما مدام غر بزنیم که چرا تو ایران یه دستشویی تمیز نیست.

ناشناس گفت...

واااااااااي. منم رفتم رستوران لبناني همين حس رو داشتم. از اون سالادا هم خوردم خيلي بهم چسبيد ولي نميدونستم اون چيزليي كه توشه بلغوره، روم نشد بپرسم.
ببين اين دفعه كه رفتي ميگو كبابش رو بخور اگه داشت. خيلي خوشمزه اس.
اميدوارم هميشه روزاي خوبي داشته باشي.

ناشناس گفت...

وضع رستوران ایرانی ما بهتره پس. پریشب جاتون خالی رفتیم وطن. نونوار کرده بودن. جا قبلی رو بیشتر دوس داشتم با اون حیاط پشتی و قلیون. ولی غذاهاش که خیلی خوبه. یعنی من که دوست دارم. هر بار هم می ریم این رفیق بنگالی مون رو هم می بریم حال کنه واسه خودش و هر دفعه هم سر فلفل زیادی دعواش می شه با پیشخدمتها.
و اما لبنانی ها! آخ که خاک تو سرمون با این هویت داشتنمون ... شرمنده ها. ولی دلم خیلی پره.
راستی .. این عکستم خیلی قشنگه. بابا تو اون یکی مثل این دختر معتادا بودی که آوردنشون تلویزیون واسه اینکه بگن مثل من نشین!!