۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

من هنرمند

عکاسی رو خیلی دوست دارم ولی عکاس خوبی نیستم . شاید کم حوصله ام و تنبل در بیرون بردن دوربین . شاید هم چون دوربینم زیاد حرفه ای نیست عکسای خیلی خوبی نمیندازم . ولی وقتی عکسایی که دیگران انداختن رو می بینم حال می کنم . می دونم اگر من هم همونجایی که عکاسه بوده برم و همون چیزایی رو که دیده ببینم ولی باز هم نمیتونم عکسای به اون قشنگی بگیرم . خوب بالاخره این هم یه هنر یاد گرفتنیه همینجوری الکی که نیست . اینجا پاییز قشنگی داره . رنگای مختلف برگها واقعا من رو شگفت زده می کنه .از هر طیف رنگی که بگی توشون هست زرد و سبز و نارنجی و قرمز . با اینکه پاییز فصلی هست که اصلا دوستش ندارم ولی باید اعتراف کنم مناظر قشنگی توی این فصل اینجا دیدم . شهری که من توش زندگی می کنم خیلی بزرگه از نظر مساحت و جمعیت توش گم هستن . و بینهایت سر سبزه . یعنی هر جاش که نگاه کنی امکان نداره درخت و سبزه و گل نباشه . نمیشه . باید خودم دست به کار شم و از همین دوربین قراضه به بهترین شکل ممکن استفاده کنم .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خوش به حالت. البته کانادا واسه من کابوس سرماس. ولی همین چیزا دلم رو می سوزونه. اینجا همیشه سبزه. زمستون سبز، نابستون سبز، پاییز سبز، الانم که بهاره مثلا، سبز. یه جورایی باحاله ولی می ترسم خمیازه آور شه بعد چند سال!تنبلی رو بذار کنار و برو بیرون به عکاسی. واسه منم بفرست اگه می شه!