۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

شکست سکوت

  • اینکه وبلاگ داشته باشی و چندتا خواننده که از اینکه حرفاتو می خونن خوشحالی خیلی خوبه . ولی اینکه یه مدتی بی خبر هیچی ننویسی فقط به خاطر اینکه حوصله نداری تا زمانی که خواننده ای نیست مساله ای هم نیست ولی وقتی که حتی یک نفر اینجا رو می خونه قضیه فرق می کنه . درست مثل این می مونه که یکی تلفن زده و برات پیغام گذاشته و تو جوابشو ندی . بی ادبانه هست . من از همه تون عذر می خوام که بدون خبر دادن مدت زیادی ننوشتم . می دونین . راستش فکر کردم که یه پست بذارم که فعلا نمی نویسم ولی گفتم به قول معروف who cares . ولی خوب انگار که اشتباه کردم . توی زندگیم خیلی به خاطر این فکرایی که استنباط ذهن خودم بوده ضربه خوردم . اکثر مواقع اشتباه در میاد . دلیلش هم معلومه خوب من که جای شما یا بقیه نیستم که بدونم توی ذهنتون چی می گذره . بگذریم . ازتون ممنونم که سراغم رو می گیرین .
  • یکی از مشکلات من با زندگی کردن در اینجا اینه که بلد نیستم به انگلیسی دعوا کنم . بلد نیستم عصبانیتم رو نشون بدم . در کل با ابراز احساسات مشکل دارم . عصبانیت که توی فارسی هم باهاش مشکل داشتم چه برسه به اینجا . هنوز نمیدونم وقتی کسی انگشت وسطش رو بهم نشون داد در جواب باید چیکار کنم تا دلم خنک شه . خیییییلی بده ها . احساس می کنم دیگه من کم کم له می شم اگه کاری نکنم .
  • اینقدر دلم هوای ماه رمضون ایران رو کرده که سر کار دعای ربنا رو عمدا و با اینکه می دونم گریم می گیره گوش میدم بعد میرم توی توالت و گریه می کنم . صورتم رو می شورم و برمیگردم میام می شینم سر جام .
  • گاهی اوقات کسانی وبلاگت رو می خونن که دوست نداری بخونن . در اون صورت باید چکار کرد ؟
  • زندگیم هم یه جورایی مثل وبلاگ نویسیم شده . حرفی برای گفتن ندارم .

۴ نظر:

ناشناس گفت...

دمت گرم وبلاگت خوبه
می خواستم بپرسم فونت هایی که باهاش متن وبلاگت را می نویسی چه جوری به این شکل در اووردیش من خیلی دنبال این بودم ولی پیدا نکردم
با تشکر فراوان

ناشناس گفت...

خوشحالم كه نوشتي ولي اگه حال نداري بنويسي خودتو بخاطر من يا اين يا اون به زحمت ننداز چون قراره اينجا جايي باشه كه باهاش حال كني نه اينكه به دردسر بيفتي.
در ضمن خيلي بده آدم نتونه عصبانيتشو نشون بده ها. حداقل چهار تا فحش يادبگير بده دلت خنك شه.
در مورد ماه رمضون باهات موافقم اينجا خيلي حال و هواي خاصي داره. بهت حق ميدم ولي خودتو دستي دستي توي غم ننداز جونم.
اونايي كه دلت نميخواد وبلاگتو بخونن فرصتي اند براي ماها كه ياد بگيريم خودمون باشيم و خودمونو در هيچ شرايطي سانسور نكنيم.
حرف كه خيلي براي گفتن داري.....

ناشناس گفت...

مرسی که یه خبر دادی از خودت ... من راجع به غربتمون زیاد زر زدم واست قبلا. احساسات واسه ما یه مشکل اساسیه چون این زبون رو "حس" نمی کنیم. اما کاری اش می شه کرد؟!
و اما راجع به نوشتن ... همین که اینارو واسه ما نوشتی دلت خنکتر نشد؟! اگه نه، ننویس پس. اما اگه حس می کنی که شنیدن دوستات یه باری از دوش دلت برمی داره، بنویس. حتی اگه می خوای بیای بگی من حوصله ندارم. می دونی که دوستات می خونن و همه شونم care به قول خودت. مواظب خودت باش. نذار غربت سایه بندازه رو روحت

ناشناس گفت...

غزال جون واقعا کجا بودی خود من یکی بودم که هر روز می اومدم و باز میدیدم که هنوز هیچی ننوشتی با خودم گفتم فکر بد نکن شاید رفته سفر.
خیلی ساده است باید تو هم بهشون فحش بدی و اصلا هم خجالت نکشی چون که وقتی کی اونهمه بی ادبی میکنه تو هم باید جوابشو بدی.
مراقب خودت باش.